خاموش



در ساقر ما گل شرابی نشکفت
در این شبه تیره ماهتابی نشکفت
گفتم به ستارهخانه صبح کجاست
افسوس که بر تبش جوابی نشکفت


نظرات 1 + ارسال نظر
غریبه چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 08:06 ب.ظ http://banouye-sib.blogsky.com

گـوینـد ز عشـق کن جدایـی ایـن نیست طـریق آشنایی



من قـوت ز عشق می پذیرم گـر میرد عشق من بمیرم



پرورده عشـق شد سرشتـم جز عشق مباد سر نوشتم



آن دل که بود زعشق خالی سیـلاب غمش براند حالـی


.............................
یارب به خـــدایــی خداییت وانـــگه به کمــــال پادشــاهیـت



کـز عشق به غایتی رسانم کــاو ماند اگــــر چه من نما نـــم



از چشمه عشق ده مرا نور وین سرمه مکن ز چشم من دور



گر چه زشراب عشق مستم عاشـــق تر از این کنــم که هستم


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد