-
خیانت
پنجشنبه 28 آذرماه سال 1387 17:51
با سلام به تمامی عزیزانی که دوری منو تو این دو سال تحمل کردن ممنونم که توئ این مدت برام پی ام دادین و گفتین آپدیت کن الان خوشحالم که برگشتم با یه آپ جدید روی حرفم به اسمیه که توی این آپ هست فکر نمی کردم این چند سالی که با هم بودیم و این همه محبت و خوبی که بهت کردم آخرش اینجوری با این کارت جوابمو بدی. هر کسی تو زندگی...
-
چیزی شبیه روح من!
سهشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1385 16:52
این سایه ی غریب که در حال رفتن است چیزی شبیه روح من است این ... نه ُ این من است آری همان منی که از آغاز بودنش بود آه این همان منی است که در دفتر زمان با مشق های دلهره مشغول مردن است این من که بر مزار خود اینگونه ناشکیب از آنچه هست و نیست هوا خواه شیون است از من مگیر آن نگهت را که روزهاست تکلیف چشمهای تو با سایه روشن...
-
سکوت مُغ
جمعه 5 اسفندماه سال 1384 18:00
دیگر آن عاشقانه ترین غزل ها و شکوه آمیز ترین سرودهایی که همچون آواز پر فرشتگان در زیر غرفه بلند و موهم این شبستان می تنید شب هر چه می گفتم درازتر می شد و راه هر چه می رفتم درازتر می شد من دیگر از گفتن و من دیگر از رفتن و من دیگر از سرودن من دیگر از ترنه خواندن خسته گشتم افسرده گشتم نو مید شدم ساکت ماندم... ساکت ساکت!
-
اینجا سرزمین دلهای وصله دار
سهشنبه 13 دیماه سال 1384 16:31
اینجا که رسیدی یاد بگیر تمام یاد نگرفتنی هارا که بالا تر از سیاهی رنگی نیست شعار رنگ ها را زمزمه کن سرزمین دل های وصله دار را روی خط پایت رد گم میکند اینجا که رسیدی اسمان را بپوشان......
-
خاطرات تو
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1384 12:49
یک بغض کهنه که مانده کنار خاطرات تو من را صبور نشانده کنار خاطرات تو ای تو بهانه قلبم که می روی زدستانم از من ببین چه مانده کنار خاطرات تو عمری چکید به پای تمام ارزوهایش شمعی که مرثیه خوانده کنار خاطرات تو با گریه چشم نشانده کنار خاطرات تو
-
راز
سهشنبه 15 آذرماه سال 1384 17:23
هرشبم نالیه رازیست که گفتن نتوان رازی از دوری یاریست که گفتن نتوان بی مه روی تو کوکبه تابنده مرا روز روشن شب تاریست که گفتن نتوان..
-
غریب
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1384 12:33
اینجا جای من نیست برروی این زمین غریبم این آسمان سقف خانه من نیست نباید به اینجا می آمدم اینجا تبعید گاه من است چه گناهی من را به این غربت دور رانده است؟!
-
ارزو
چهارشنبه 2 آذرماه سال 1384 11:26
-
مسافر
دوشنبه 30 آبانماه سال 1384 11:45
اکنون کارم سفر است مسافری تنهایم که در زیرکوله باری سنگین پشتم خم شده واستخوانهایم به درد امده است ومی روم وراه طولانی لحظه ها در پیش رویم تا افق کشیده شده است...
-
فاصله
شنبه 14 آبانماه سال 1384 12:54
اه که چقدر فاصله ما دور است فکر میکنم هیچ وقت نرسی و من در کنار این دنیا تنها بمانم وتو همیشه منظره من باشی؟!
-
انتظار
دوشنبه 9 آبانماه سال 1384 17:26
کوزهای خالی وغبار گرفته را بر گرفتم و به راه افتادم رفتم تا از سرزمین چشمه های سبز ُ برای روح تشنه ی معبد؟!
-
اغوش
سهشنبه 18 مردادماه سال 1384 16:37
برای چشم خاموشت بمیرم کناره چشمه نوشت بمیرم نمی خواهم در اغوشت بگریم که می خوا هم در اغوشت بمیرم
-
خاموش
یکشنبه 9 مردادماه سال 1384 20:19
در ساقر ما گل شرابی نشکفت در این شبه تیره ماهتابی نشکفت گفتم به ستارهخانه صبح کجاست افسوس که بر تبش جوابی نشکفت
-
باران
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 20:08
زیر باران باید رفت چتر ها را باید بست دوست را زیر باران باید دید عشق را زیر باران باید جست
-
عشق
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 19:59
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد کسی راه در این کلبه ویرانه ندارد دل را به کف هر که نهم باز پس آید کسی تا نکشد داری دیووانه ندارد
-
دوست داشتن
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 19:45
اری آغاز عشق دوست داشتن است گرچه پایان راه نیست من دگر به پایان نمی اندیشم چون همین دوست داشتن زیباست
-
خدایا
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 19:24
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریای خود نداری من همچون تویی را دارم و تو همچون خود را نداری؟!
-
چشم
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 19:07
به چشمانت بیاموز که هر کس ارزش دیدن ندارد