در ساقر ما گل شرابی نشکفتدر این شبه تیره ماهتابی نشکفتگفتم به ستارهخانه صبح کجاستافسوس که بر تبش جوابی نشکفت
گـوینـد ز عشـق کن جدایـی ایـن نیست طـریق آشنایی من قـوت ز عشق می پذیرم گـر میرد عشق من بمیرم پرورده عشـق شد سرشتـم جز عشق مباد سر نوشتم آن دل که بود زعشق خالی سیـلاب غمش براند حالـی.............................یارب به خـــدایــی خداییت وانـــگه به کمــــال پادشــاهیـت کـز عشق به غایتی رسانم کــاو ماند اگــــر چه من نما نـــم از چشمه عشق ده مرا نور وین سرمه مکن ز چشم من دور گر چه زشراب عشق مستم عاشـــق تر از این کنــم که هستم
گـوینـد ز عشـق کن جدایـی ایـن نیست طـریق آشنایی
من قـوت ز عشق می پذیرم گـر میرد عشق من بمیرم
پرورده عشـق شد سرشتـم جز عشق مباد سر نوشتم
آن دل که بود زعشق خالی سیـلاب غمش براند حالـی
.............................
یارب به خـــدایــی خداییت وانـــگه به کمــــال پادشــاهیـت
کـز عشق به غایتی رسانم کــاو ماند اگــــر چه من نما نـــم
از چشمه عشق ده مرا نور وین سرمه مکن ز چشم من دور
گر چه زشراب عشق مستم عاشـــق تر از این کنــم که هستم